مسکن ها هم بر هر سر دردى دوا نیستند :|

سلام! :) خیلى حرف براى گفتن هست ؛ خیلی!! اما این پست برای اونا نیست. دوست داشتم یکی دو روز زود تر این پست رو میذاشتم اما نشد. جهت انجام یه کار نسبتا مهم ، البته نسبتا نه ، واقعا مهم! که اگه درست شه ممکنه از یکم بیشتر زندگیم دچار تغییرشه (نود درصد مثبت) اومدم تهران ! :) طرفای ساعت یازده و نیم دوازدهى رسیدم ، تا رسیدم خونه عموم و اومدم برم سرویس بهداشتی که دید مسکن ها هم بر هر سر دردى دوا نیستند :|...

امروز پل طبیعت بودیم و بعدش رفتیم اون رستوراناى کنار پارک آب و آتش ساعتای 10:15 ای بود یعنی یه نیم ساعت پیشى بود که داشتیم میرفتیم بیرون و در حال ددابظى با اون خانومه و درختر کوچیکش بودیم که غذارو بهمون دادن که تلفن خانومه زنگ زد گفت زلزله شده :/ -چند ریشتر؟ + چهاری اینا -بابا بالا شیش هفت اینا ارمد خبر بدین :| # بابام: بابا این بچه بازیا چیه :/ خلاصه اومدیم مسکن ها هم بر هر سر دردى دوا نیستند :|...

چند وقتیه که از نوشتن دور شدم ، براى این موضوع ناراحتم ... ولى خوب وقت نمیشه واقعا ، دیگه چقدر به اینجام رسیده که میام مینویسم بلکه بشه یکم خالى شم :)) دوست داشتم خیلى پست ها و حرفام رو بنویسم ولى همشون یه پست جا نمیشن و موضوع های خیلیا متفاوته و پست کلا چند راهی میشه :| براى همین ناچارن خیلیارو اسکیپ میکنم. این اواخر زندگیم خیلى عجیب پیش میره ، هر چی میرم ج مسکن ها هم بر هر سر دردى دوا نیستند :|...